غریبی کردن!!!
دیروز جاتون خالی مهمون داشتیم و من یه عالمه کار داشتم مامان و خواهرم واسه کمک به من زودتر اومدن اما چشمتون روز بد نبینه! از لحظه ای که اینا اومدن پوریا یه ریز گریه کرد. می گرفتمش بغل چند دقیقه ساکت می شد اما دوباره چشمش به مهمونا می افتاد میزد زیر گریه، اونم با بغض خلاصه تا آخر شب حسابی از خجالتمون در اومد! بچم غریبی کردن یاد گرفته، قربونش برم. اما احساس می کنم یه کم زوده!!!! بچم کلی از سنش بیشتر میفهمه! در ادامه واستون مطلبی در مورد غریبی کردن یا همون اضطراب جدائی گذاشتم. دیروز جاتون خالی مهمون داشتیم و من یه عالمه کار داشتم مامان و خواهرم واسه کمک به من زودتر...